87/2/27
3:20 ع
از ازدواج انقلابی تا ازدواج سیاسی
مهدی و امیرحسین معتقدند که میان سالهای 1368 تا 1384 در ایران داییسالاری حاکم بوده است چرا که آنان دو دایی دارند که از سال 1368 تا سال 1384 بر ایران حکومت میکردند. دایی پدری آنان اکبر هاشمی رفسنجانی بود که از سال 1368 تا سال 1376 رئیسجمهور ایران بود و دایی مادری آنان سیدمحمد خاتمی بود که از سال 1376 تا سال 1384 ریاستجمهوری ایران را بر عهده داشت. پدر و مادر مهدی و امیرحسین هاشمیان به ترتیب فرزندان حجتالاسلام محمد هاشمیان امام جمعه رفسنجان و آیتالله صدوقی امام جمعه یزد بودند و این یعنی آنها فرزندان مشترک «یزد و رفسنجان» و «صدوقی و هاشمیان» هستند؛ جایی که «هاشمیها» و «خاتمیها» به هم میرسند. مهدی و امیرحسین تنها کسانی هستند که در فاصله دو دهه خواهرزاده رئیس دولت ایران بودهاند اما پیوند خانواده و دولت در ایران محدود به ایشان نیست:
نسل اول: اسلام انقلابی و ازدواج انقلابی
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران نسلی از جوانان مسلمان به قدرت رسیدند که مبارزه سیاسی و اسلام انقلابی برای آنها فرصتی باقی نگذاشته بود تا به ازدواج فکر کنند. ازدواج برای این نسل در زمره اولویتهای زندگی نبود و از سوی دیگر به دلیل دیدگاه مذهبی و عقیدتی آنان امکان آشنایی گسترده جز از طریق خانواده با جنس مخالف را نداشتند یا اگر داشتند دیدگاه ایدئولوژیک این جوانان به آنان اجازه نمیداد در دانشکده یا جامعه به انتخاب دست زنند. واقعیت آشکار دیگر این بود که نظام تازهتاسیس جمهوری اسلامی نیاز به مدیرانی از جنس این پیروان اسلام انقلابی داشت و آنان که در فاصله سنی 25 تا 35 سال قرار داشتند و روزگاری گمان نمیکردند که به عنوان کارمند در اداره یا وزارتخانهای استخدام شوند اکنون در معرض نهادهای وزارت دولت و وکالت مجلس قرار گرفته بودند و شاید درست نبود که در «تجرد» بمانند. اینگونه بود که ازدواج انقلابی به ضرورت اسلام انقلابی تبدیل شد؛ ازدواجی که در درون مناسبات نظام تازه شکل میگرفت و اخلاق و آداب خاص خود را داشت: با آشنایی خانوادگی آغاز میشد و با مراسم سادهای پایان مییافت. گاه مسجد صورت میگرفت و تعداد میهمانان مراسم ازدواج بسیار اندک بود. ازدواجهایی که در درون خانواده انقلاب صورت میگرفت این مزیت را داشت که خانوادههای عضو این خانواده بزرگتر شناختی کافی از هم داشتند و نیازی به تحقیق بسیار وجود نداشت. سطح توقعات طرفین از یکدیگر نیز اندک بود و به دلیل جو اجتماعی موجود، خانوادهها به سادهترین شکل ممکن مقدمات ازدواج را فراهم میکردند.
1- داماد سرخانه
یکی از این ازدواجهای مشهور ازدواج محمد محمدینیک مشهور به ریشهری با دختر آیتالله مشکینی بود. ریشهری که پس از انقلاب اسلامی ایران پس از مدتی حضور در دادستانی ارتش به وزارت اطلاعات، دادستانی ویژه روحانیت، دادستانی کل کشور و سرپرستی حجاج ایرانی رسید، حاجآقا مرتضی تهرانی را معرف و مسبب این ازدواج میداند: «آقای مشکینی پاسخ ایشان را موکول به استخاره کرد و پس از چند روز پاسخ داد که استخاره کردم، خوب آمد پس از موافقت ایشان جریان را به خانوادهام در تهران نوشتم و از مادرم و عمهام... خواستم که به قم بروند و صبیه ایشان را ببینند. آنها رفتند و دیدند و پسندیدند و در پاسخ نامه من نوشتند خوب است ولی خیلی کوچک است. او در آن هنگام تقریبا 9 ساله بود.» (خاطرهها، ج 1، ص 52 – 51) مهریه این ازدواج هزار تومان بود: «مهریه را مبلغ 5 هزار تومان نوشتم [اما آیتالله مشکینی] در اثر خطای دید پنج هزار تومان را پانصد تومان خوانده بود به ما پیغام داد من حرفی ندارم که مهریه او پانصد تومان باشد ولی چون مهریه خواهر بزرگتر او هزار تومان است همین مبلغ را برای مهریه او بپذیرید. من تعهد میکنم کاری کنم که بیش از پانصد تومان شما بدهکار نشوید» (همان: 52) مراسم عقد در حرم امام رضا(ع) «بدون هیچگونه تشریفات اجرا شد» از آن پس آقای ریشهری «مانند یکی از اعضای خانواده آقای مشکینی در منزل ایشان و به قول معروف داماد سرخانه» بود. (همان: 53) یک سال و نیم بعد با انتقال به قم داماد دید که «به تدریج شرایطی پیش آمده که احساس کردم ادامه این وضع به مصلحت نیست با اینکه قرار بود جشن ازدواج ما چند سال بعد باشد، پیشنهاد کردم که هرچه زودتر انجام شود تا بتوانیم زندگی مستقل تشکیل دهیم. آقای مشکینی ابتدا با این پیشنهاد موافق نبود دلیل مخالفتش هم کوچک بودن همسرم از نظر سنی بود. چون در آن هنگام یازده سال بیشتر نداشت اما من موضوع را با جدیت پیگیری میکردم که همسر من است و شرعا حق دارم او را به خانه خود ببرم... سرانجام با اصرار من ایشان (مشکینی) راضی شد و جشن ازدواجمان در سال 1347 برگزار شد.» (همان: 53)
2- داماد دگراندیش
ازدواج مشهور دیگر عصر انقلاب اسلامی ازدواج دختران آیتالله هاشمی رفسنجانی با پسران آیتالله لاهوتی بود. هاشمی رفسنجانی و حسن لاهوتی هر دو از مبارزان سیاسی با رژیم پهلوی بودند. همین سوابق و مناسبات سبب شد دو پسر آیتالله لاهوتی یعنی حمید و سعید با دو دختر آیتالله هاشمی رفسنجانی به ترتیب فائزه و فاطمه هاشمی ازدواج کنند. فرزندان آیتالله لاهوتی از موقعیت سیاسی خود برای ورود به حکومت استفاده نکردند اما فائزه هاشمی در سال 1375 نماینده دوم مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شد و به عضویت حزب کارگزاران سازندگی درآمد و همواره به عنوان نماد گرایش لیبرالی پدرش شناخته شد و فاطمه هاشمی نیز به عضویت حزب اعتدال و توسعه درآمد که گرایشی میانهرو در میان محافظهکاران ایران را نمایندگی میکند. یکی از مهمترین مصائب و مسائل این دو ازدواج، درگذشت آیتالله لاهوتی بود. حسن لاهوتی گرچه از روحانیون مبارز و مبارزین مذهبی محسوب میشد اما به جز حمید و سعید فرزند دیگری به نام وحید لاهوتی داشت که مانند فرزندان بسیاری از روحانیون مبارز آن عصر (همچون آیتالله طالقانی، محمدی گیلانی، جنتی و...) دگراندیش بود و چپگرا. کار به جایی رسید که روز چهارشنبه 6 آبان 1360 اکبر هاشمی رفسنجانی در کارنامه روزانهاش نوشت: «ساعت سه بعدازظهر خبر دادند که از طرف دادستانی انقلاب به خانه آقای [حسن] لاهوتی ریختهاند و خانه را تفتیش میکنند. به آقای [اسدالله] لاجوردی گفتم با توجه به سوابق و مبارزات آقای لاهوتی بیحرمتی نشود. گفت دنبال مدارک وحید [لاهوتی] هستند. اول شب اطلاع دادند که آقای لاهوتی را به زندان بردهاند و احمد آقا هم تماس گرفت و ناراحت بود. قرار شد بگوییم ایشان را آزاد کنند. آقای لاجوردی پیدا نشد به آقای [سیدحسین] موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب گفتم و قرار شد فورا آزاد کنند. احمد آقا گفت امام هم از شنیدن خبر ناراحت شدهاند.» (عبور از بحران: ص 341) اما آیتالله لاهوتی هرگز به خانهاش بازنگشت. فردا صبح هاشمی رفسنجانی نوشت: «عفت تلفنی اطلاع داد که آقای لاهوتی را دیشب به بیمارستان قلب بردهاند بلافاصله تلفن زد و گفت از دنیا رفتهاند تماس گرفتم معلوم شد صحت دارد. آقای لاجوردی دادستان انقلاب تهران گفت آقای لاهوتی اتهامی نداشتهاند، برای توضیح مدارک مربوط به وحید آمده بودند که به محض ورود به زندان دچار سکته قلبی شده و معالجات بیاثر مانده است. قرار شد پزشکی قانونی نظر بدهد.» (همان: ص 340)
خبر درگذشت حسن لاهوتی نماینده امام خمینی در استان گیلان، امام جمعه رشت، نماینده مردم رشت در مجلس اول و سرپرست سپاه پاسداران با سکوت رسانهها مواجه شد و همین مساله اعتراض فرزندان و عروسان وی را برانگیخت. آنان حتی به پدرشان اکبر هاشمی رفسنجانی که در آغاز جلسه علنی مجلس شورای اسلامی خبر درگذشت آیتالله لاهوتی را داده بود، اعتراض کردند: «حمید و فائزه آمدند و شب را پیش من ماندند. چون تنها بودم مقداری آنها را تسلیت دادم و ارشاد کردم. غیرمستقیم گله داشتند که چرا من با صراحت نگفتم که آقای لاهوتی در زندان سکته کرده و فوت شده» (همان: ص 359)
از آن روز سالها میگذرد اما هنوز کسی با صراحت از درگذشت آیتالله لاهوتی سخن نمیگوید.
3- داماد لبنان
ازدواج دیگری که در این سالها رخ داد و پیوندهای خانوادههای روحانی را استوار میساخت ازدواج فرزندان دو روحالله به دو دخترخاله بود. سیداحمد خمینی فرزند امام روحالله خمینی و سیدمحمد خاتمی فرزند آیتالله روحالله خاتمی با دو دخترخاله ازدواج کردند که سیدمحمد صدر پسرخاله آنهاست. بدین ترتیب خانواده بزرگی شکل میگیرد که پیوند میان خمینیها، خاتمیها و صدرها را برقرار میکند. اینگونه است که سیدمحمد خاتمی به دلیل نسبتی که از طریق همسرش با امام موسی صدر مییابد به داماد لبنان مشهور است همچنان که آیتالله سلطانی طباطبایی پدر خانم فاطمه طباطبایی همسر مرحوم سیداحمد خمینی از جمله علمایی بود که از نامزدی خاتمی برای ریاستجمهوری ایران در سال 1376 حمایت کرد.
4- داماد امام
اما این تنها پیوند خاتمیها و خمینیها نیست. در نیمه دهه 60 سیدمحمدرضا خاتمی دیگر فرزند آیتالله روحالله خاتمی با زهرا اشراقی نوه آیتالله روحالله خمینی ازدواج کرد. زهرا اشراقی در عین حال دختر آیتالله شهابالدین اشراقی داماد امام خمینی است که در سالهای تبعید امام خمینی دفتر ایشان را هم اداره میکرد و به هنگام نزاع سران حزب جمهوری اسلامی با ابوالحسن بنیصدر اولین رئیسجمهوری اسلامی ایران از سوی امام خمینی به عضویت هیات حکمیت برای حل اختلاف درآمد. آیتالله اشراقی روحانی سنتگرا و در عین حال آزادیخواهی شناخته میشد که نسبت به گرایشهای حاکم عصر خود از استقلال رای و نظر برخوردار بود. شهابالدین اشراقی روز جمعه 20 شهریور 1360 به علت سکته درگذشت. در سال 1386 شورای نگهبان صلاحیت پسر آیتالله علی اشراقی – که نامزد اصلاحطلبان برای مجلس هشتم بود – را رد کرد اما با واکنش صریح بیت امام خمینی در مرحله تجدیدنظر صلاحیت او تایید شد.
5- داماد استاد
پس از شهادت استاد مرتضی مطهری، دختر ایشان با پسر آیتالله میرزاهاشم آملی ازدواج کرد. داماد استاد اما همان کسی است که به نام دکتر علی لاریجانی یک دهه رئیس سازمان صدا و سیما و قبل از آن وزیر ارشاد اسلامی و پس از آن دبیر شورای عالی امنیت ملی شد. علی لاریجانی عضو یکی از خانوادههای مذهبی و سیاسی جمهوری اسلامی است. محمدجواد لاریجانی اولین فرزند این خانواده است که به قدرت رسید: معاون وزیر امور خارجه شد و نماینده مجلس شد. ستاره اقبال محمدجواد لاریجانی اما با یک حرکت حساب نشده در دوران انتخابات ریاستجمهوری سال 1376 فرو خفت و او اکنون به معاونت حقوق بشر قوه قضائیه کفایت کرده است. صادق لاریجانی که «شیخ» خانواده لاریجانیهاست نیز با عضویت در شورای نگهبان در زمره قدرتمندترین فرزندان این خاندان به حساب میآید اما آنکه از همه فرزندان مرحوم میرزا هاشم خوشاقبالتر است علی لاریجانی همان داماد استاد مطهری است که اکنون به نمایندگی از مردم قم به پارلمان راه یافته و قدم در راه ریاست مجلس و شاید ریاستجمهوری میگذارد.
نسل دوم: اسلام حکومتی و ازدواج حکومتی
با استقرار جمهوری اسلامی و تثبیت انقلاب اسلامی به تدریج اسلام از صورت یک دین به شکل یک دولت مستقر درآمد و روابط خانوادههای مذهبی و انقلابی به صورت مناسبات خانوادههای سیاسی و حکومتی درآمد. طبیعی است که هر انقلابی سرانجام به نظامی سیاسی منتهی شود اما در فرآیند این تغییر و تحول مناسبات خانوادگی هم به تدریج تغییر کرد و با بلوغ فرزندان انقلاب اسلامی به تدریج فرزندان انقلاب اسلامی همسران خود را از میان خانوادههایی که بیشترین رفت و آمد را با آنها داشتند برگزیدند. گروهی از این ازدواجها به نسبت نسل اول انقلاب سادهزیستانه بود اما گروهی از آنها به تناسب شرایط زمان و مکان تغییر کرده و به شیوه ازدواج طبقه متوسط جامعه نزدیک شده است. همزمان با تحولات جمعیتی و طبقاتی در ایران و تغییر موقعیت و مکان زندگی و مناسبات اقتصادی خانوادههای ایرانی، خانوادههای سیاسی نیز دگرگون شدند و به شکل تازهای ازدواجهای خود را سامان دادند.
1- مشهورترین ازدواج نسل دوم ازدواج مجتبی خامنهای فرزند مقام معظم رهبری با دختر دکتر غلامعلی حدادعادل است؛ پیش از آنکه به ریاست مجلس هفتم شورای اسلامی و حتی نمایندگی مجلس ششم برسد. شاید به همین علت باشد که غلامعلی حدادعادل در اسفندماه سال گذشته در گفتوگو با مجله شهروند امروز گفته «من این تحلیل را قبول ندارم که چون خانواده ما با خانواده مقام معظم رهبری پیوند سببی پیدا کرد گروههای سیاسی به بنده تمایل نشان دادند. خویشاوندی تاثیری در تصمیماتم به عنوان رئیسمجلس ندارد» دیگر فرزندان رهبر انقلاب نیز با خانوادههای مذهبی و سیاسی دارای گرایشهای دیگر ازدواج کردهاند: مسعود خامنهای با دختر آیتالله خرازی از مدرسین حوزه علمیه قم و خواهر صادق خرازی معاون وزیر امور خارجه در دولت خاتمی و مشاور کنونی سیدمحمد خاتمی ازدواج کرده است در عین حال که کمال خرازی وزیر خارجه خاتمی و رئیس شورای راهبردی روابط خارجی عموی عروس به حساب میآید. مصطفی خامنهای دیگر فرزند مقام معظم رهبری نیز با دختر آیتالله خوشوقت از روحانیان تهران و نامزد ائتلاف رایحه خوش خدمت (گروه حامی دولت محمود احمدینژاد) ازدواج کرده است. با وجود این فرزند آیتالله خوشوقت مدیرکل مطبوعات خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره سیدمحمد خاتمی بود و در پرونده زهرا کاظمی اظهارنظری متفاوت از اظهارنظرهای رسمی کرد. دختر دیگر مقام معظم رهبری با فرزند حجتالاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبر انقلاب اسلامی ازدواج کرده است. بدین ترتیب با مروری بر ازدواجهای فرزندان مقام معظم رهبری میتوان گفت هیچ یک از این ازدواجها نمیتواند واجد معنای جناحی یا سیاسی خاصی باشد. به جز آنکه همگی آنها در محدوده خانوادههای مذهبی و سیاسی انقلاب اسلامی رخ داده است.
2- اما ماجرا زمانی جالبتر میشود که دریابیم سلسله این ازدواجها به تدریج خانوادههای بیشتری را در بر میگیرد و در نهایت خانوادهای بزرگتر را میسازد. چندی پیش پسر صادق خرازی با دختر محمدرضا خاتمی ازدواج کرد. بدین ترتیب صادق خرازی که برادر همسر فرزند مقام معظم رهبری است، در عین حال پدر همسر نوه امام خمینی و برادرزاده سیدمحمد خاتمی نیز هست و این به معنای خانواده سیاسی و مذهبی بزرگی است که با دو رهبر نظام و یک رئیسجمهور و نیز یک وزیر خارجه جمهوری اسلامی نسبت دارد.
3- در ادامه همین مناسبات خانوادگی ازدواج فرزندان مرحوم سیداحمد خمینی و نوادگان امام خمینی نیز جالب توجه است: سیدحسن خمینی نوه ارشد امام خمینی با دختر آیتالله موسوی بجنوردی عضو سابق شورای عالی قضائی و عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز ازدواج کرده است.
برادر او یعنی سید یاسر خمینی نیز با دختر سیدمحمد صدر نامزد ائتلاف اصلاحطلبان برای مجلس هشتم ازدواج کرده است. یعنی در واقع فرزند سیداحمد خمینی با دختر پسرخاله مادرش خانم فاطمه طباطبایی ازدواج کرده که پسرخاله همسر سیدمحمد خاتمی نیز محسوب میشود و از خانواده بزرگ «صدر» به حساب میآید. خانواده امام خمینی البته دامادهای مشهور دیگری نیز دارد: نوه خانم زهرا مصطفوی دختر امام خمینی با پسر محسن رضایی ازدواج کرده و دختر دیگر آیتالله اشراقی (که نوه امام خمینی به حساب میآید) با پسر آیتالله طاهری امام جمعه سابق اصفهان ازدواج کرده است تا خانوادهای بزرگ شکل گیرد.
4- یکی از جالبترین ازدواجهای درون حکومت جمهوری اسلامی ازدواج پسر رئیس اسبق قوه قضائیه با دختر رئیس کنونی این قوه است: پسر آیتالله موسوی اردبیلی از مراجع تقلید شیعه با دختر آیتالله سیدمحمود هاشمی شاهرودی ازدواج کرده است. پسران دیگر آیتالله موسوی اردبیلی هر یک با دختر یکی از بزرگان مذهبی ازدواج کردهاند: دختر آیتالله جوادی آملی از مدرسین حوزه علمیه قم و آیتالله شهرستانی از فقهای قم و نماینده آیتالله سیستانی در ایران که چندی یکی از بستگانش وزیر نفت عراق بود. از نسل دوم این خانواده نوه آیتالله موسوی اردبیلی و آیتالله جوادی آملی با پسر محمد هاشمی برادر آیتالله هاشمی رفسنجانی و رئیس اسبق سازمان صداوسیما ازدواج کردهاند.
5- از میان اعضای دفتر امام خمینی و دفتر آیتالله خامنهای فرد مشترکی وجود دارد که دو داماد بنام دارد: حجتالاسلام رسولی محلاتی دختران خود را به عقد آقایان ناطق نوری رئیس مجلس چهارم و پنجم و عباس آخوندی وزیر اسبق مسکن درآورده است. حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری هماکنون مسوولیت بازرسی دفتر مقام معظم رهبری را بر عهده دارد و یکی از سران جناح اصولگرا در ایران شناخته میشود.
***
گسترش روابط خانوادگی در میان حاکمیت جمهوری اسلامی طی دو نسل سبب شده است به تدریج خانواده بزرگی شکل گیرد که در آن نامهای آشنایی از خمینیها، خامنهایها، خاتمیها، هاشمیها، صدرها و... به چشم میخورد. خانوادهای که به تدریج چنان در نسلهای آینده به هم آمیخته میشوند که میتوانند به حکم شرع محرم یکدیگر شناخته شوند.
منبع: شهروند امروز
87/2/23
11:10 ع
87/2/22
1:38 ع
محمود احمدی نژاد، رییس جمهوری ایران ضمن مخالفت با اعلام آمادگی غلامحسین الهام برای استعفا، جریانی ناشناخته در حاکمیت را به وارد آوردن «فشار بر دولت» متهم کرد.
آقای احمدی نژاد در نامه ای سرگشاده خطاب به غلامحسین الهام و در پاسخ به اعلام آمادگی وی برای استعفا از مقام سخنگویی دولت، نوشته است: «هر چه جلوتر می رویم فشارها و بی انصافی های برخی بیشتر می شود و شما باید تحمل کنید. یادتان بیاید بر سر بزرگان ما در همین دوران انقلاب از سوی خودخواهان و مخالفین عدالت و پاکی چه آورده اند.»
به گزارش خبرگزاری های داخلی، این نامه در پاسخ به نامه سخنگوی دولت که در تاریخ ?? فروردین ماه منتشر شده بود، نوشته است.
آقای الهام در آن نامه با اشاره به تصویب طرحی که عضویت اعضای حقوقدان شورای نگهبان در شغل های دولتی را ممنوع می کند، برای استعفا از سمت خود اعلام آمادگی کرده بود.
آقای الهام در حال حاضر، همزمان عضو حقوقدان شورای نگهبان، سخنگوی دولت، وزیر دادگستری، رییس ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز و رییس «شورای نظارت و سیاستگذاری بر آثار رییس جمهوری» است.
محمود احمدی نژاد
آقای احمدی نژاد، در پاسخ خود نوشته است: «چه بسیار مدعیان ارزش ها و حتی دینداری که در وقت آزمایش، دنیا طلبان حرفه ای و خودخواهان غرق شده در دنیای آرزوهای کوچک مادی، از کار در می آیند. یادتان باشد امسال سال سخت تری است، از یک سو باید تلاش ها ثمر دهد، شکوفا شود و در خدمت مردم و کشور قرار گیرد و از سوی دیگر هجوم خود خواهی ها و قدرت طلبی ها و مانع ساختن ها در راه است.»
رییس جمهوری ایران، در این نامه توضیح نداده است که دقیقا از چه کسانی در حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران انتقاد می کند.
یک شب پیش از انتشار نامه آقای الهام در روزهای پایانی فروردین ماه، تلویزیون دولتی ایران، در جریان یک برنامه تلویزیونی، اظهارات ضد و نقیض آقای الهام در باره انتشار شایعه استعفای وزیر اقتصاد را پخش کرده بود.
در آن گزارش، هر بار که نامی از غلامحسین الهام ذکر می شد، وی با یکی از مشاغلش معرفی می شد و در پایان گزارش نیز، گزارشگر تلویزیون به کنایه گفت که شاید علت اظهارات متناقض سخنگوی دولت، همین چند شغله بودن اوست.
چند شغله بودن آقای الهام، پس از معرفی او به عنوان وزیر دادگستری در بهمن ماه سال ?? مورد انتقاد برخی نمایندگان مجلس و رسانه ها قرار گرفته بود.
اکبر اعلمی، نماینده اصلاح طلب تبریز در مجلس هفتم که صلاحیت او برای نامزدی مجلس هشتم رد شد، بیش از دیگر نمایندگان به چند شغله بودن آقای الهام اعتراض کرد.
سرانجام مجلس شورای اسلامی روز یکشنبه ?? فروردین ماه، با تصویب طرحی عضویت حقوقدانان شورای نگهبان را در سایر دستگاه های دولتی ممنوع کرد.
اما شورای نگهبان قانون اساسی ایران که بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، وظیفه نظارت بر مصوبات مجلس را دارد، این مصوبه مجلس که مربوط به اعضای خود بود را رد کرده است.
علاوه بر آقای الهام که همزمان پنج شغل دولتی دارد، ابراهیم عزیزی که مهر ماه سال ?? به عنوان «معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی ریاست جمهوری» منصوب شد نیز عضو حقوقدان شورای نگهبان است.
87/2/22
1:23 ع
87/2/21
12:7 ص
87/2/19
6:57 ع
حسینیان:سعید امامی هیچ نقشی در قتلهای زنجیرهای نداشت !
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در دانشگاه صنعتی امیرکبیر گفت: اگر روزی دستم میرسید و این قدرت را داشتم پرونده قتلهای زنجیرهای را باز میکردم و ریشههای این قضیه را بیرون میکشیدم
به گزارش"خدمت"؛ روحالله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی که در آمفیتئاتر مرکزی دانشگاه صنعتی امیرکبیر و در جمع دانشجویان این دانشگاه با موضوع آفتهای انقلاب اسلامی سخن میگفت، در پاسخ به این سؤال که مسئولان انقلاب اسلامی چه مقدار دچار دنیاگرایی شدند اظهار داشت: در یک برههای از زمان متأسفانه یک مانور تجملات در کشور ایجاد شد که در آن زمان مقام معظم رهبری نسبت به این مسئله هشدار دادند.
وی با بیان اینکه سادهزیستی مسئولان و رهبران انقلاب از عوامل بسیار مؤثر در پیروزی انقلاب بود خاطرنشان کرد: مردم پابرهنه و مستضعف براین اساس به انقلاب اعتماد کردند و وارد میدان فداکاری شدند و در سوم تیر 84 هم با این کار عملی جلوی این حرکت و سرعت آن را گرفتند.
یکی از دانشجویان نظر حسینیان راجع به پوستر تبلیغاتی این نشست را پرسید که وی در پاسخ گفت: ما جزو مخالفین اینهایی هستیم که عکسشان در پوستر آمده است در دوم خرداد هم همه درگیریهای ما با اینها، پشتوانههایشان بود که عکس ایشان را نکشیدهاند.
دانشجوی دیگری خواستار تشریح کامل قضیه قتلهای زنجیرهای از سوی حسینیان شد که در پاسخ شنید: در آن زمان چند قتل پشتسر هم بهوقوع پیوست که در زمان حاکمیت دوم خردادیها برای ما امر عجیبی بود و تحلیلمان این بود که سازمان منافقین برای بدنام کردن نظام این کار را کرده است ولی بعد فضایی بوجود آمد که جریان دوم خرداد شروع کرد این قتلها را به گردن جناح رقیب بیندازد و آقای سروش در آن زمان در مقاله و سخنرانیهایی علت این قتلها را علت ایدئولوژیک عنوان کرد. عدهای هم وزارت اطلاعات و نیروهای امنیتی را متهم کردند.
حسینیان با بیان اینکه من قبل از آن دوران قائم مقام دادستان انقلاب در وزارت اطلاعات بودم و به همین خاطر با بدنه وزارت ارتباط داشتم اظهار داشت: بعد از تحقیقات و به دست آوردن اطلاعات متوجه شدم که عامل اصلی این قتلها آقای کاظمی معروف به «موسوی» از جریان دوم خرداد بود.
وی با بیان اینکه یکی از مقام های اجرایی کشور در دیداری که از وزارت اطلاعات داشت گفته بود که آقای موسوی از ذخایر ما در وزارت اطلاعات هستند اضافه کرد: این آقای موسوی برنامهریز و هدایتگر بوده است.
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی با بیان اینکه برنامهریزی قتلها توسط کسانی که مورد اعتماد جناح دوم خرداد بود بسیار سؤالبرانگیز بود افزود: بعداز پیگیریها معلوم شد جریان حسابشدهای پشت این قضیه است که به دنبال نابود کردن وزارت اطلاعات بوده است چرا که آقای دُری نجفآبادی را وادار به استعفا کردند.
وی با بیان اینکه آنها به دنبال بازداشت 50 مدیرکل کارآزموده و متدین وزارت اطلاعات بودند اظهار داشت: در آن زمان شایعات غیراخلاقی برای این افراد درست کردند و اعتراض اول من در آن شرایط به بازجوها بود چرا که معتقدم بودم پرونده باید دست افراد بیطرفی باشد.
حسینیان در ادامه به سخنرانی خود در مشهد و تشریح سابقه بازجوها، سابقه برنامهریزیها، ملاقات با نیازی و... اشاره و اضافه کرد: من در آن زمان نمیخواستم تا صحبتهایم منتشر شود اما حکمت الهی بر این تعلق گرفت که صحبتهایم منتشر شود و مدتی نگذشته بود که آقایان به برخی از حرفهای بنده رسیدند و قبول کردند که بازجوها پرونده را منحرف کردهاند.
وی به پیغام یکی از مقام های اجرایی کشور از طریق وزیر اطلاعات مبنی بر سکوت خودش اشاره کرد و گفت: من در جواب به آنها گفتم که به دنبال جنجال و تشنج نیستم اما شما نمیتوانید دوستانتان را کنترل کنید و همین هم شد و شروع کردند به متهم کردن افراد بیگناه و حتی به من اتهام دادند که فتوای قتل صادر کردهام.
حسینیان با بیان اینکه پس از رسیدگیهای ابتدایی توسط گروه بازجوهای جدید مشخص شد که سعید امامی و برخی دوستان بیگناه که مورد اتهام واقع شده بودند هیچ نقشی در قتلهای زنجیرهای نداشتند افزود: آنها پرونده را تکمیل کردند و کیفرخواست هم علیه رقبای موسوی و دیگر عوامل اجرایی صادر شد.
وی افزود: در آن زمان اطلاعاتی به دست آوردیم که روزنامههای زنجیرهای در یک جلسهای به این نتیجه رسیدند که اعلام کنند صاحبان فتوای قتل برای محفوظ شدن خودشان عامل واسطه بین خود و اجراکنندگان قتل یعنی سعید امامی را کشتهاند به همین خاطر تصمیم گرفتم تا بازی آنها را برهم بزنم و با حضور در مراسم ختم سعید امامی نقشه اصلی آنها تحتالشعاع تخریب من قرار گرفت.
یکی از دانشجویان با بیان اینکه در شرایط فعلی تمام قوا از یک جناح هستند خطاب به حسینیان گفت، چرا این پرونده اکنون در دادگاه صالحه رسیدگی نمیشود که حسینیان در پاسخ اظهار داشت: آنها مدعی هستند که پرونده را رسیدگی کردند و کسیکه فرمانده بوده و کسانیکه مجری بودهاند محاکمه شدهاند اما اگر روزی دستم میرسید و این قدرت را داشتم این پرونده را باز میکردم و ریشههای این قضیه را بیرون میکشیدم
87/2/19
11:16 ص
رسما توسط وزیر کشور و در پایان تحقیقات اعلام شد:
حادثه انفجار شیراز ، بمب گذاری بوده!
قابل توجه فرماندار شیراز ، فرمانده نیروی انتظامی فارس و استاندار فارس!
اخبار تکمیلی / عکس و فایل صوتی سخنرانی وزیر کشور در شیراز (کلیک کنید)
87/2/14
11:36 ص
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین سیّما بقیّة اللَّه فى الأرضین.
اگر چه در حوادث انقلاب، شگفتیهاى بىنظیر کم نیست و از آغاز نهضت بزرگ ملت ایران - که به انقلاب اسلامى منتهى شد - تا پیروزى انقلاب و از پیروزى انقلاب تا امروز، در طول دوران مبارزه و انقلاب، حوادث شگفتانگیز و بىنظیر یکى پس از دیگرى چشم و دل را به خود متوجه مىکند؛ اما در میان این حوادث شگفتانگیز، مسئلهى شهید یک ویژگى استثنائى دارد.
هر آنچه که مربوط به وجود نورانى شهید است، شگفتى است. انگیزهى او براى حرکت به سمت جهاد - که در دنیاى مادى و در میان این همه انگیزهى رنگارنگ جذاب، یک جوانى برخیزد، قیامِ للَّه کند و به سمت میدان مجاهدت حرکت بکند - این خود یک شگفتى است؛ پس از آن، تلاش او، در معرض خطر قرار دادن خود در میدانهاى نبرد، کارهاى برجستهى او در میدانها، شجاعتها و شهامتهائى که هر سطرى از آن مىتواند یک سرمشق ماندگار و نورانى باشد هم یک شگفتى است؛ و پس از آن رسیدن به شوق وافر و کنار رفتن پردهها و حجابهاى مادى و دیدن چهرهى معشوق و محبوب - که در حرکات شهدا، در حرفهاى شهدا و در روزهاى نزدیک به شهادت، همیشه جلوهگر بود و نقلهاى فراوانى در این زمینه هست - این هم یکى از شگفتیهاست. در میان همین شهداى عزیز شما شیرازیها و فارسىها، در یک وصیتنامهاى خواندم که شهید مىگوید: من بیقرارم، بیقرارم! آتشى در دل من است که مرا بىتاب کرده است؛ به هیچ چیز دیگر آرامش پیدا نمىکنم مگر به لقاء تو؛ اى خداى محبوبِ عزیز! این سخن یک جوان است! این همان چیزى است که یک سالک و یک عارف، بعد از سالها مجاهدت و سالها ریاضت ممکن است به آنجا برسد؛ اما یک جوان نوخاسته، در میدان نبرد و در میدان جهاد آنچنان مشمول تفضل الهى قرار مىگیرد که این ره صد ساله را یکشبه مىپیماید و این احساس بىقرارى و شوق، از سوى پروردگار پاسخ مناسب مىیابد. خود این شوق هم لطف خدا و جاذبهى حضرت حق متعال است. این شگفتى بزرگى است.
و بعد خون شهید است. خانوادهى شهید، مادر شهید، پدر شهید، همسر و فرزندان شهید، برادران و خواهران و نزدیکان و دوستان شهید - که اگر این جوان با مرگ معمولى از دنیا رفته بود، اینها گریبان پاره مىکردند و صبر نمىکردند - در مقابل خون این شهید، آنچنان صبر و متانت و آرامش و استقامتى نشان مىدادند که انسان متحیر مىماند. مادر دو شهید به من گفت: من بچههایم را خودم دفن کردم، در خاک گذاشتم و دستم نلرزید! پدر چند شهید گفت: اگر چند برابر اینها من بچه داشتم، حاضر بودم آنها را در راه خدا بدهم! این چه عنصرى است؟ این چه جوهرى است؟ این چه برق درخشندهاى است که خدا در دل حادثهى شهادت قرار داده است که اینجور دنیاى تاریک را روشن مىکند؟ هشت سال ملت ایران با این برق درخشان در دل مرد و زن خود، همراه بود. و خدا دستگیرى کرد؛ خدا کمک کرد.
شهدا پیشرو و پیشگام بودند و سنگر دوم، خانوادههاى شهیدان و دیگر ایثارگران. رفتند جلو، مانعها را از سر راه برداشتند و توانستند یک ملتى را که چند قرن او را به بىحالى و تسلیم در مقابل زورگویان عادت داده بودند، تبدیل کنند به این ملت بانشاط، سرافراز، پرافتخار و با عزم و ارادهى مستحکم و راسخ. این کار را شهداى ما کردند؛ این کار را رزمندگان ما کردند؛ این کار را جانبازان ما کردند؛ این کار را استقامت آزادگان ما در زندانهاى دشمن کرد؛ این کار را شما خانوادههاى شهدا کردید. حق شما بر گردن ایران و ایرانى تا ابد باقى است و تاریخ ایران باید نسبت به خانوادهى شهدا، حقگذارى کند.
بیش از چهاردههزار و پانصد شهید از استان فارس و شهر شیراز! این شوخى است؟ شیرازى که سیاستهاى استعمارى تصمیم گرفته بود آن را به مظهر بىبندوبارى و بىاعتنائى به اصول و ارزشهاى دینى تبدیل کند؛ شیرازى که مایل بودند در آن هیچ چیز جز جلوههاى حیوانىِ منحط وجود نداشته باشد و در آن از اصالتهاى دین خبرى نباشد. براى این سیاستگذارى کردند؛ اقدام هم کردند. اما جواب مردم شیراز و مردم استان فارس و تودهنى شما به دشمن، چهاردههزار و پانصد شهید، بیش از سى و چهار هزار جانباز و بیش از دو هزار و پانصد آزاده بود. سلام بر شما! رحمت خدا بر شما!
شیراز مأمن امامزادگان بزرگوار بود؛ در هیچ نقطهاى از کشور به قدر فارس، مرقدِ امامزاده وجود ندارد. معناى این حرف این است که از هر کجا امامزادهها و فرزندان معصومین، یا از جور خلفا مىگریختند و یا به امیدِ کمک مردم حرکت مىکردند، متوجه شهر شیراز یا شهرهاى دیگر استان فارس مىشدند. آن معنویتى که شخصیتى مثل شهید بزرگوار مرحوم آیتاللَّه دستغیب مظهر آن معنویت بود، از این خانواده و از این مرکز فیاضِ تمام نشدنى اهل بیت (علیهمالسّلام) سرچشمه گرفته است. این عمق انگیزهى دینى را نشان مىدهد. این نورانیت، شخصیتى مثل شهید دستغیب مىسازد و مىپروراند و نفَس گرم آن شهید عزیز، در این منطقه این همه دل جوان و جوینده را شیداى معنویت مىکند؛ دلهاى جوانى که از همان روزهاى اول به میدانهاى جنگ رفتند.
من دیروز در جمع نظامیان مستقر در شیراز گفتم: اولِ انقلاب و اوائل جنگ تحمیلى، در دورانى که جبههها از همه طرف محنتبار بود و اکثر خرمشهر زیر چکمهى اشغالگران بود، بنده به منطقهى آبادان و این بخشِ خرمشهر رفتم؛ یک عده جوانِ بااخلاص نورانىِ پرشور، با سلاحهاى ابتدائى به آنجا آمده بودند براى اینکه بجنگند؛ گفتم: از کجا آمدهاید؟ گفتند: از شیراز. در سرتاسر دوران جنگ تحمیلى بچههاى استان فارس - چه در لشکر فجر، چه در لشکر المهدى و چه در یگانهاى ارتشى که در شیراز مستقرند و بسیارى از کارکنان آنها شیرازى یا اهل شهرهاى استان فارسند - وجودشان اثرگذار و نمایان بود. این نفَس گرمى که این همه جوان را در راه دفاع از اسلام، دفاع از استقلال ملى، دفاع از کشور و دفاع از بزرگترین حادثهى تاریخ ما - یعنى انقلاب اسلامى - اینجور به میدان کشانده بود، نفَس گرم مردان بزرگى مانند مرحوم آیةاللَّه شهید دستغیب و دیگران، و پشت سر همه و قویتر از همه نفَس گرم امام بود. این یکى از آن شگفتیهاى بسیار برجستهى انقلاب ماست!
عزیزان من! امروز سالها از آن دوران مىگذرد. خیلى از شما جوانها دوران دفاع مقدس را ندیدید و درک نکردید؛ بعضى هم خاطرهى مبهمى از آن دارید. گذر زمان، حوادث را لحظه به لحظه از انسان دورتر مىکند. بعضى از حوادث فراموش مىشوند، مثل یک موج ضعیفى که از انداختن یک سنگى در یک استخر آبى به وجود مىآید - موجى هست، اما هر چه مىگذرد، لحظه به لحظه ضعیفتر مىشود و دقیقهاى نمىگذرد که دیگر خبرى از آن موج نیست - لکن بعضى از حوادث نقطهى عکسند و گذر زمان آنها را ضعیف و کمرنگ نمىکند، بلکه برجستهتر مىکند. یک نمونهى آن، حادثهى عاشوراست.
در روز عاشورا کسى نفهمید چه اتفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشهى پیغمبر و یاران و نزدیکانش و همچنین عظمت فاجعهى کشته شدن فرزندان و نوردیدگان پیغمبر بر کسى روشن نبود. اکثر کسانى که آنجا بودند هم نفهمیدند. آنهایى که در جبههى دشمن بودند، آنقدر مست و آنقدر غافل و آنقدر از خود بیگانه بودند که نفهمیدند چه اتفاقى افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حیوانیت، نمىفهمند در عالم انسانیت چه دارد اتفاق مىافتد؛ بله، زینب خوب فهمید، سکینه خوب فهمید، آن زنها و دخترهاى مظلوم خوب فهمیدند چه اتفاقى افتاد؛ این مال روز عاشوراست. اما هر روزى که از روز عاشورا جلوتر رفتیم - روز دوازدهم در کوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدینه و اندکى بعد در همهى دنیاى اسلام - این حادثه به سرعت برق، عظمت و اهمیت خودش را نشان داد. هنوز دو سال از این حادثه نگذشته بود که آن طغیانگرِ فرعونى که عامل این حادثه بود، از روى زمین برافتاد و نابود شد و چند سالى بیش نگذشته بود که آن خانواده نابود شدند. خانوادهى دیگرى از بنىامیه سر کار آمدند؛ چند ده سالى نگذشت که آن خانواده هم مضمحل و نابود شدند. دنیاى اسلام روز به روز به مکتب اهل بیت نزدیکتر، دلبستهتر و مشتاقتر شد و این حادثه توانست پایههاى عقیدهى اسلامى و مکتب اسلام را در طول تاریخ استوار کند. اگر حادثهى کربلا نبود، ما امروز از مبانى و اصول اسلام هم چندان خبرى نمىداشتیم و شاید فقط نامى از اسلام به گوش ما مىخورد. این خون مقدس و این حادثهى بزرگ، نه فقط کوچک نشد، کمرنگ نشد، ضعیف نشد، بلکه روزبهروز قویتر و برجستهتر و اثرگذارتر شد؛ این یک نمونهى برجسته است.
انقلاب شما و شهادت شهیدان شما هم از همین قبیل است. در اول حادثهاى زلزلهگون بود؛ خیلیها تحلیل کردند: یک زلزله است، مىگذرد و فراموش مىشود! اما اینجور نشد؛ عکس شد. امروز در اعماق دل ملتهاى مسلمان، مفاهیم انقلاب اسلامى روز به روز رسوخ بیشترى پیدا مىکند؛ این نه حرف من، بلکه محصول تحلیلهاى کسانى است که دشمنترینِ دشمنانشان، ملت ایران و انقلاب اسلامى است! آنها مىگویند؛ آنها شهادت مىدهند. اینىکه مىبینید تهدید مىکنند و علیه ملت ایران عربده مىکشند، به خاطر همین تحلیل است؛ مىترسند! مىبینند این حادثه خاموش نشد؛ مىبینند این موج کمرنگ نشد و مرتب برجستهتر و گستردهتر و عمق آن بیشتر مىشود؛ لذا مىترسند.
یک روزى آنها خیال کردند توى این کشور انقلاب تمام شده؛ علت هم این بود که چند تا آدم غافل و نادان یا گفتند: انقلاب تمام شد، یا گفتند: اسم شهدا را دیگر نیاورید، یا گفتند: امام را باید به موزهى تاریخ سپرد و از این حرفها! آن بىعقلهائى که از این حرفها مىخواستند براى سیاستهاى خودشان تحلیل درست کنند، باور کردند؛ خیال کردند انقلاب تمام شد. امروز که انسان نگاه مىکند، آثار یأس از آن تحلیل را در سخنان و در تحلیلهاشان مىبیند. از ملت ایران، از عظمت ایران، از استقلال ایران و از استعداد جوانهاى ایران، احساس واهمه مىکنند.
چرا پیشرفت علمى یک ملت و یک کشور، از نظر یک جماعتى در دنیا تهدیدآمیز است؟ چرا؟! چون انحصارطلبند؛ چون سلطهطلبند؛ چون ایران را طعمه فرض کردهاند. خواستند این کشور را با ذخائر و با موقعیت جغرافیائى ممتاز و برجستهاش، یک جا ببلعند. بیدارى ملت ایران، بیدارى جوان ایرانى و استعداد و درخشندگى پیشرفت علمى جوان ایرانى، نمىگذارد. لذا پیشرفت فنّاورى شما، انرژى هستهاى شما و پیشرفتهاى علمى دیگرِ شما، آنها را عصبانى مىکند. بله، اگر ملت ایران بىخیال و جوان ایرانى بىفکر باشد - دنبال علم و دنبال کار و دنبال تولید و دنبال نوآورى نرود و همینطور به عیش و عشرت بگذراند - آنها خوشحال مىشوند. آنها این را مىخواهند؛ آنها نمىخواهند شهر شیراز، یک مرکزى باشد که در آن پیشرفت علمى هست - که من گفتم شیرازِ شما، از لحاظ پیشرفت صنعتى در خط مقدم شهرها و استانهاى کشور قرار دارد و در بعضى از رشتههاى علمى، جوانها و مردان و زنان شما در دنیا آوازه پیدا کردهاند - آنها این را نمىخواهند. آنها نمىخواهند که دانشگاه ما، حوزهى علمیهى ما، آزمایشگاه ما و محیط تولید ما، پر رونق باشد. آنها دلشان مىخواهد اختلاط دختر و پسر و آمیزشهاى شهوانى و غفلت و عشرت و اینها، بر زندگى مردم غلبه پیدا کند؛ آنها این را مىخواهند. شما عکس این را عمل کردید؛ علت عصبانیت امریکا و صهیونیستها و این همه تبلیغات این است.
بعضیها مىگویند آقا! چرا دشمنىِ امریکا را تحریک مىکنید؟ خب، اگر بخواهیم دشمنىِ امریکا را تحریک نکنیم، باید بگیریم بخوابیم، از کار و تلاش دست برداریم و افتخارات خودمان را فراموش کنیم! آن وقت امریکا از ما ممنون خواهد شد؛ امریکا این است. آیا ملت ایران به این راضى است؟! آنها به خاطر این که فلان مسئول در کشور فلان حرف را زده است یا سیاست ما فلان جور حرکت کرده است، با ما دشمن نیستند؛ نه، آنها به خاطر بیدارى ملت ایران با ما دشمنند. هر جا کانون بیدارى است، آماج مهمترى براى حملهى دشمنان این ملت است. شما نگاه کنید، ببینید هر جائى که بیدارى از آنجا مىتراود و هشیارى و انگیزه و آمادگىِ جوانان ملت از آنجا بیشتر بُروز و درخشش پیدا مىکند، با آنجا بیشتر دشمنند. با خانوادههاى شهدا دشمنند.
الحمدللَّه خانوادهى شهداى شیراز اینگونهاند؛ ببینید چه انگیزهاى و چه احساس افتخارى بر این فضا و بر این محیط سایه افکنده! درستش همین است؛ افتخار کنید. حقیقتاً افتخار دارد که انسان عزیزش را و جوانش را در راه خدا بدهد و بداند که خداى متعال را با این کار خشنود کرده است؛ «صبرا و احتسابا»، پاى خدا حساب کند. بداند که این عزیزى که در راه خدا داد، یک سنگرى بود که در مقابل هجوم دشمنان به عزّت و به استقلال این ملت، برافراشته شد. هر کدام از شهداى شما یک سنگرند؛ این افتخار دارد؛ جانبازان هم همینجورند. جانبازان هم شهداى زندهاند؛ شما جانبازان عزیز هم مثل شهدا هستید؛ شهید هم همین ضربهاى را که جانباز تحمل کرده است، او هم تحمل کرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت این فعلاً ماندن. خانوادهى شهدا، پدر و مادر شهید، همسر شهید، فرزندان شهید، برادران و خواهران و خویشاوندان شهید، پدران و خواهران و همسران جانبازان باید افتخار کنند.
یکى از چیزهائى که من همیشه احساس مىکنم، احترام به همسران جانبازان است. بعضى از این بانوان عزیز، این جانباز را با همین جانبازیش قبول کردند و پذیرفتند؛ آفرین! بعضىشان جوان رعنائى را که با او ازدواج کردند، ناگهان دیدند به یک ازپاافتاده و به یک جانباز تبدیل شد؛ پذیرفتند و استقبال کردند؛ آفرین! همسران جانبازان خیلى باارزشند. همسران شهدا - که جوانان عزیز را تربیت کردند - خیلى باارزشند. من در شرح حال شهداى شیراز، دیدم که تعدادى از فرزندان شهداى شیراز و استان فارس، رتبههاى علمىِ بالا و رتبههاى تحقیقىِ بالا به دست آوردهاند. این چه جور به دست مىآید؟! با مجاهدت آن مادر، آن همسر شهید، آن شیرزن و آن مجاهدهى فىاللَّه؛ جهاد او این است: «حسن التّبعل»؛ حسن التّبعل یعنى این؛ یعنى آبروى شوهر را حفظ کردن؛ شخصیت شوهر را حفظ کردن؛ این حسن التّبعل است؛ یک نمونهاش همین است که شوهر رفت در راه خدا؛ بچههایش و جوجههایش را در آغوش رعایت خودشان و با تربیت خودشان آنچنان بزرگ کنند که اینها احساس افتخار کنند و راه شهید را ادامه بدهند.
من آخرین عرضم به شما این است: عزیزان! اگر شهیدان عزیزند - که عزیزترینند - اگر براى ما گرامیند - که گرامىترینند - گرامیداشت آنها به معناى این است که ما راهشان را ادامه بدهیم و اهدافشان را دنبال کنیم. دنبال کردن راه آنها یعنى بایستى اهداف جمهورى اسلامى و ارزشهاى اسلامى - این پایههاى مستحکم و این شاخصهاى نمایان که مىتواند این ملت را به اوج افتخار دنیوى و اخروى برساند - در نظر داشته باشیم و دنبال کنیم. زن و مرد در این جهت یکسانند؛ پسران و دختران شهید، برادران و خواهران شهید و آنهائى که نسبتى با شهید دارند در این جهت یکسانند. هر چه به شهید نزدیکترید، افتخارتان بیشتر و مسئولیتتان سنگینتر است. کشور مال شماست؛ کشور مال جوانهاست؛ آینده مال شماست. آنهائى که رفتند، رفتند و راهها را گشودند؛ من و شما که ماندیم باید از این راههاى گشوده حرکت کنیم و پیش برویم. والّا اگر آنها راه را باز کنند و ما بنشینیم و دست روى دست بگذاریم و تماشا کنیم، این قدرنشناسى و نمکنشناسى است. نمکشناسىِ در قبال شهدا این است که وقتى آنها راه را باز کردند، ما از این راه حرکت کنیم و پیش برویم. این امروز وظیفهى ماست و ملت ایران این وظیفه را انجام مىدهد و مسئولین کشور بحمداللَّه به این وظیفه متعهد و پایبندند و شعارهاى اسلامى و مبانى و اصول اسلامى براى آنها اصلىترین پرچمها و شعارهاست. انشاءاللَّه این ملت با این عزم، با این روحیه، با این جوان و با این مشعلهاى درخشانى که از خون شهیدان برافروختهشده و فضا را روشن کرده، خواهد توانست به بلندترین و دورترین آرزوهاى خودش برسد.
پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر شهیدان نازل کن. پروردگارا! رحمت و لطف و فضل خود را بر خاندان شهیدان نازل کن. پروردگارا! ما را با شهیدان محشور کن. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! دعاى امام بزرگوار، دعاى شهیدان، دعاى شهید دستغیب و برتر و بالاتر از همه دعاى حضرت ولىعصر (ارواحنا فداه) را شامل حال ما بگردان.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
87/2/14
11:35 ص
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
دیدار امروز با شما فرماندهان محترم و جوانان عزیز - چه از ارتش، چه از سپاه، چه از بسیج، چه از نیروى انتظامى، بسیج عشایرى که همه حضور دارید - براى من بسیار خاطرهانگیز است. خاطرهى یگانهاى ارتشى و سپاهى استان فارس و شیراز در دوران دشوار دفاع مقدس چیزى نیست که هیچوقت از یاد انسان برود.
در آن دورهى آغاز جنگ تحمیلى در سال اول - که دورهى محنت نیروهاى مسلح بود - در اهواز مژدهى گسیل تیپ 37 زرهى و تیپ 55 هوابرد، دلهاى مسئولان دفاع را در آنجا خرسند میکرد. در بازدید از خرمشهر در آن روزهاى بسیار سخت و دشوار، جوانان جان بر کفى را دیدم که آمادهى فداکارى و جانبازى بودند؛ گفتم: از کجا آمدید؟ گفتند: از شیراز. بعد هم بمرور تشکیل لشگر فجر و لشگر المهدى، آن روز از مجموعهى استان فارس و شیراز، یکى از نقاط قوّت عرصهى نبرد بود. واحدهاى پشتیبانى، واحدهاى آموزشى، مرکز پیاده، مرکز زرهى، بخشهاى مربوط به صنایع الکترونیک و پشتیبانىهاى وزارت دفاع هر کدامى یادى و نامى و خاطرهاى و نشانى از خود در این دوران پر ماجراى دفاع مقدس و پس از آن به یادگار گذاشتند.
امروز براى من در این میدان و در دیدار با شما جوانان عزیز که آماده و مهیّا هستید براى این که اعلام کنید که دلاورانه راه پیشروان این راه را دنبال خواهید کرد، بسیار خاطرهانگیز است.
شما جوانها در درجهى اول به این نکته توجه داشته باشید که بنا به گفتهى امام سجاد (علیهالسّلام)، نیروى مسلح، دژ امنیت ملى است. این دژ، اگر قدرتمندانه - چه از لحاظ تجهیزات و چه از لحاظ روحیه - خود را سربلند و استوار بدارد، ملت احساس امنیت و آرامش خواهد کرد. بدون امنیت، هیچ لذتى در زندگى جوامع بشرى حتى پیشرفته، وجود نخواهد داشت. امنیت مایهى آرامش روانى است و نیروهاى مسلح اگر دلیرانه، فداکارانه، هوشمندانه وظیفه و نقش خود را بدانند و در جائى که جایگاه واقعى آنهاست، خود را قرار دهند، میتوانند این امنیت و این نیاز را تأمین کنند. وجود نیروهاى مسلح و مطالبهى تقویت نیروهاى مسلح در هیچ کشورى، فى نفسه به معناى جنگطلبى نیست.
ما امروز با اقتدار ملت ایران در عرصههاى جهانى اثبات کردیم که ملت ایران و ایران اسلامى هیچ تهدیدى براى کشورهاى همسایه و دیگران نیست. به ما تهاجم شد، ما قدرتمندانه دفاع کردیم، اما هرگز فکر تجاوز، فکر حمله، فکر اشغال در ذهن ملت ایران و مسئولان کشور خطور نکرده است، لکن نیروهاى مسلح باید نیرومند باشند. دنیا، دنیاى تجاوزگرى است؛ دنیاى محکومِ سیاست سلطه است. انگیزهى سلطهطلبى در سلطهگران عالم، در نظامهاى مستکبر، به همهى ملتها هشدار میدهد که ساخت درونى خود و آمادگىهاى لازم را براى تقویت این ساخت به وجود بیاورند وتقویت کنند. بهانههاى کوچک براى ابرقدرتها، آنجائى که بتوانند و جرأت بکنند، راه را به سوى تجاوزهاى بزرگ هموار میکند.
امروز عراق و افغانستان جلوِ چشم ماست. با چه بهانهاى وارد عراق شدند؟ با چه بهانهاى وارد افغانستان شدند؟ آنها براى مردم عراق، پیام امنیت و آزادى میدادند. امروز پنج سال است که ملت عراق ناامنترین دوران زندگى سالیان اخیر خود را میگذراند. این طبیعت ابرقدرتهاست. افغانستان هم به نحوى دیگر. آنجائى که استکبار با محاسبات مادى خود تصور کند که میتواند گام متجاوزانهاى بردارد، تأمل نخواهد کرد. البته ایران را آنها شناختهاند. ملت ایران، جمهورى اسلامى، نیروهاى مسلح، آحاد مردم و نظام مقدس، خود را در طول این سى سال به متجاوزان و قدرتمندان نشان داده است. نشان داده که ملت ایران، این ملت بزرگ و کهن، این ملت عمیقاً مؤمن، این ملت هوشمند، لقمهاى نیست که هیچ ابرقدرتى بهآسانى بتواند آن را فرو بدهد. امروز در دنیا این را همه فهمیدهاند. امروز در دنیا هیچ ارتشى وجود ندارد که قادر باشد آنچه را که در این پنج سال بر سر مردم عراق وارد آمد، براى مردم ایران پیشبینى کند. ملت ایران نیرومند است.
شما سازمانهاى رسمى نیروى مسلح کشور، پشتوانهى عظیمى به نام ملت ایران دارید؛ میلیونها جوان، میلیونها عزم راسخ، میلیونها دل گرم و پر ایمان از قشرهاى مختلف - عشایر، شهرى، روستائى، مناطق گوناگون کشور، اصناف و مشاغل مختلف - همه در این جهت شریک و شبیه یکدیگرند. عزم و اراده در آنها قوى است. این قویترین پشتیبان براى یک ملت است. آماده باشید؛ قوى باشید.
ما این سخنان تهدیدآمیز و لحنهاى دشوار و خشنِ بلندگویان استکبار را به چیزى نمیشماریم؛ به اینها اهمیتى نمیدهیم؛ اینها جنگ روانى است. خوب میدانیم که این جرأت و این گستاخى در دشمنان ملت ایران نیست که وارد میدانى شوند که خروج از آن میدان براى آنها امکانپذیر نیست؛ این را میدانیم، اما شما قوى باشید، شما آماده باشید.
نیروهاى مسلح - چه ارتش، چه سپاه، چه بسیج، چه نیروى انتظامى - روزبهروز باید خود را نیرومندتر کنند؛ نوآورى یعنى این. نوآورى فقط در ساخت سلاح و تجهیزات نیست؛ اگر چه نوآورىِ در ساخت و ابتکار در به وجود آوردن روشهاى جدید تسلیحاتى یکى از نوآورىهاى مهم است، اما نوآورى در آموزش، نوآورى در سازماندهى و تشکیلات، نوآورى در شیوههاى پشتیبانى، نوآورى در دستورالعملهاى رزمى، همهى اینها، لازم است. گامهاى بلند بردارید، گامهاى محکم بردارید، به سمت هدفهاى روشن با قوّت و قدرت حرکت کنید، خودتان را نیرومند کنید. این دژ و این حصار را براى ملت بزرگ ایران اطمینانبخشتر کنید.
دنیاى سیاست جهانى، دنیاى بىتقوائى است. بىتقوائى موجب شده است که مستکبران عالم حتى به دوستان خودشان هم وفا نکنند. دیدید بر سر صدام ملعونِ روسیاه چه آوردند؟ تا وقتى به او احتیاج داشتند، او را تقویت کردند. همین آمریکائىهادر دوران جنگ تحمیلىِ بر ما، آنچه توانستند به صدام حسین کمک کردند و پشتیبانى دادند. از نقشهى هوائى و اطلاعات جاسوسى تا کمک تسلیحاتى، تا تقویت روحى، تا وادار کردن وابستگانِ به خود به پشتیبانى مالى، همهجور؛ چون به او احتیاج داشتند، امیدوار بودند او بتواند خدشهاى بر چهرهى پرقدرت و مغرور ملت ایران وارد کند. وقتى مأیوس شدند، تاریخ مصرفش تمام شد، به آن شکلى که دیدید او را درآوردند، منافع خودشان را جور دیگرى دنبال کردند؛ این براى کسانى که حُسنظن و امید به این ابرقدرتهاى بىتقوا و ناپرهیزگار دارند، درس عبرت است.
ملت ایران ابرقدرتها را شناخت، امروز هم میشناسد. موضعگیرىهاى ملت ایران و مسئولان نظام جمهورى اسلامى در مقابل آمریکاى جنایتکار، بر اساس همین معرفت عمیق است. امروز کیست که نداند دوران رئیس جمهورىِ کنونى آمریکا ناامنترین دورانهاى تاریخ اخیر بشرى است؟ دوران بوش، دوران سیاه و تاریک، دوران ناامنتر شدن دنیا، دوران رشد تروریزم در سراسر دنیاست. این مُهر باطل و سیاه در تاریخ به نام او خواهد ماند. او البته تا چند ماه دیگر خواهد رفت، مشکلات را به نفر بعدى خود منتقل خواهد کرد، اما این پرونده در تاریخ همیشه گشوده است؛ هرگز بسته نخواهد شد. اینها براى جوانان هوشمند ما درس عبرت است. خود را بشناسید، عظمت آن فکرى که این انقلاب و این نظام مقدس را پىریزى کرد، بدانید. شعار «نه شرقى، نه غربى»، شعار رد و نفى استکبار و مستکبران، شعار استقلال ملت ایران، شعار اعتماد به این جوانهاى مؤمن در هر نقطهاى از کشور، شعارهاى زنده و جاوید ماست؛ هر کدام از دل پرحکمتى برخاسته است که با ارتباط با عالم غیب، با ارتباط با خدا، با بندگى خدا، آن مرد بزرگ، آن پیر فرزانه، آن حکیم دلاور آنها را به ما ملت ایران آموخت.
عزیزان من! شما جوانان صاحب نیروهاى مسلحید؛ نیروهاى مسلح مال شماست. کشور هم مال جوانان این کشور است. هر چه میتوانید جوانان نیروهاى مسلح! خودتان را بیشتر با دانش، با عمل، با تقوا و پرهیزگارى و پاکدامنى مجهز کنید. بدانید خدا با شماست و انشاءاللَّه دعاى حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) پشتیبان شماست.
والسّلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته